Thursday, June 20, 2013

ما در مشرق زمين

ما که رفتيم به شرق, دنيا هم رفت به شرق, 2 تا گردش به شرق با هم جمع شد و معنيش این شد که دنيا به ما پشت کرد
پشت که کرد وقايعه ای بر ما روشن شد
این روشن شد که انسان ها, مخصوصا بانوان شرق و غرب از پشت چيزی آنچنانی با هم توفير نميکنند
شايد آن يکی زرد بود و ديگری سياه, شايد آن يکی سفيد بود و ديگری بد حال ولی با دوستان که بنشستيم, ديديم تفاوت قابل چشم پوشيست, پس ديگر با دوستان ننشستيم و رفتيم از پشت دينا را ببينيم

در این حوالی بوديم, که دنيا چرخيد, به گمانمان سوال داشت
ما بر جای خود ميخ شديم, تصميم گرفتيم زين پس پی دنيا نرويم, کما این که پدرمان نيز بارها گوشزدمان کرده بود که پی آخرت باش و هی پی دنيا نباش

دنيا سوال پرسيد, ما هاج و واج مانند ميوهء کاج که تازه بر زمين افتاده از آن بلندی مواج, دور و بر را نگريستيم, در آخر قسمت شد و فرار کرديم, ولی گويند ملخک 3 بار بيشتر نميتواند بجهد, در نتيجه عادتی شديم

ما کم کم ياد گرفتيم که در شرق نبايد چيزی خريد, بل اخص اگر فروشنده مال شرق شرق باشد
کلاه خودت را بر سر خودت می گذارد, سپس در 2 سوت آن را بر ميدارد باز می گذارد و باز بر ميدارد, آنقدر می گذارد و بر می دارد که سرتان بی مو ميشود

نه این که بندهء مخلص, ساده لوح باشم بيش از شما... خير
ولی دوستان چشم بادامی بسی زرنگترند در امر ديد جيبانمان
حتی بنده به دفعات برای این که خودم را مقاوم کنم با جيب خالی به زيارتشان رفتم ليکن این بار ساعت خود به امانت گذاشته و جنس مقبول چينی را خريداری نموده ام
پس چه? آن که زيارت دوستان از دور مقبول تر است
ما که در شرق بوديم, هوا گرم بود و آسمان پر ابر
ما که در شرق بوديم, بارانش گه گاه باران آب داغ بود و گه گاه باران با تشت از آسمان به زمين ميريخت, انگار نه انگار که این خدای همان خدای خانهء خودمان است
نخير, ایشان کلا اخلاقياتشان با مال ما متفاوت است
در همان حوالی که بوديم, ديديم که مارمولک, این موجود مظلوم در محدودهء خدای خودمان, در آنجا پرواز ميکند همچون بتمن
خدای آن دور آواز نيز ياد این موجود داده, کما این که هر از چندی ابراز وجودی ميکند در منزلمان... و خدای آن دور به این موجود مردانگی بيشتری داده و شعار در آنجا فرزند بيشتر زندگی بهتر گشته

در آنجا که بوديم, ديديم زشتی و سيه رويی, نه تنها عيب نيست, بلکه اگر کمی بيش از معمول کج باشی, کمی بيش از معمول آب از دهانت بياييد مامور و مسئول فايننس(FINANCE) ميشوی


در آنجا ما آفتاب خورديم, باران خورديم, خاک خورديم, ولی هيچ سبز نشديم



ما که رفتيم به شرق, غرب ديده بوديم که رفتيم, ما که رفتيم آدم ديده بوديم
ولی آنجا که بوديم آدم نديده گشتيم

No comments:

Post a Comment