عاشق دخترکی شدم با ابروانی مشکی به تاريکی شب، و با سياهی ابروانش قلبم تيره و ظلمانی گشت
عاشق دخترکی با نمک و سبزه رو شدم ، قلبم را جلبکی شور فرا گرفت
عاشق دخترکی شدم ملوس به سفيدی برف، قلبم پر از نرمه يخ شد
بعد از چندی نور افشانی ، جلبک روبی ، و يخ شکنی
تصميم گرفتم عاشق هيچ جاندار خاصی نشوم
No comments:
Post a Comment