چشمامو باز کردم دیدم جلوی دوربین تلوزیونی نشستم ، چشما وق زده بیرون، کراوت قرمز پیرن سفید و کت مشکی (شلوارم چون زیر میز بود، دیده نمیشد و یادم نیست چی بود)د
همه دارن دست میزنن و تولد سی سالگیم و تبریک میگن.
اصن برام جای نمیفتاد! من که ۲۷ سالم بود! پس تو این ۴ سال ( صدا اومد ۳ سال الاغ) چی کار میکردم؟
صدا دوباره گفت: اخبار میگفتی، خیلی هم صاف میشستی راستش نشستنت خیلی هم خوب شده بود
آخه یعنی چی؟
صدا دوباره گفت: ۱ کم خفه شو جواب تبریک ملت و بده
آخه یعنی چی؟
صدا دوباره گفت: ۱ کم خفه شو جواب تبریک ملت و بده
!!!به صدا میگم خیلی بی ادبی!!!!! یعنی چی
(میگه یعنی به این ملت بگو: ممنون ، تشکر میکنم، لطف کردین اومدین)
میگم: این و نمیگم یعنی چی که!! اصلا ولش کن
از این که از ۲۷ سالگی یه هو رسیده بودم به ۳۰ خیلی ناراحت بودم! (صدا دوباره گفت: اوووو چقد غر میزنی برای ۳ سال!! حالا مثلا چی کار میخواستی بکنی که نکردی؟)؟
صدامو صاف کردم، اهم! .. راستش خیلی کارا! هنوز داشتم فکر میکردم چی بگم، صدا گفت: ( خب باشه ، ۳ سال از اونور بیشتر بهت وقت میدیم زندگی کنی)۱
گفتم: نخیرم!!! من سه سال اینورو میخوام
!!!(گفت: ( خیل خب، چقد غر میزنی
جدا اگه میدونستم انقدر راحت قبول میکنه ، ۷ سال دیگه هم چونه میزدم
(!ادامه داد: خب دیگه پاشو! ۲۷ سالته)
از خواب بلند شدم! نمیدونستم ۲۷ سالمه یا ۳۰! رفتم جلو آینه، هرچی نگاه کردم ، نفهمیدم پسر توی آیینه چن سالشه!کاشکی برا ۳ سال از آخرش چونه میزدم
No comments:
Post a Comment