گفته های مکتوب يک بلغورگوی دوپا
Wednesday, June 19, 2013
سايه
هر قدمی که بر ميداشت، سايه اش کوچيک تر ميشد
با اين که ميترسيد سايه اش ديگه بر سر کسی نباشه ولی راهش رو ادامه داد
بعد از چند قدم کوتاه ديگه به نور مطلق رسيد و سايهء سياه در تلاء لو نور گم شدن
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment