Monday, June 17, 2013

بذار بريم


:هيچ کدوم از رازاش رو به من نگفت، ازش که پرسيدم ، گفت
چرا ذهنی رو که انقد دوست دارم با اسرارم پر کنم؟
بذار آزاد باشه، بذار پرواز کنه تا منم باهاش سفر کنم
بذار پر بکشه دور شه ،بذار بره تو آسمون آبی
بذار از روی خونه های کاهگلی رد شه تا بوی خاک رو احساس کنه
بذار به بالای تک درخت سفيد چنار برسه ، بذار دنياش خاکی نباشه
ولی نمی دونست وقتی اينا رو ميگه ديگه نه ذهنی ميمونه نه يار پروازی

No comments:

Post a Comment